بخش اول فصل دوم : متون کهن کشاورزی ایران در بستر تاریخ

سده 3 ق / 9 م

بندهش

بندهش بر گرفته از اوستا می باشد که سینه به سینه نقل شده است. بندهش يكی از آثار مهم برجای مانده به زبان فارسی ميانه و خط پهلوی است. در زبان فارسی میانه بوندهشن گفته می شود که از دو بخش بون به معنی آغاز و و دهشن به معنای آفرینش آمده است. بندهش، آفرینش آغازین خوانده شده است. این احتمال هم هست که نام اصلی کتاب زندآگاهی باشد. زند واژه ای اوستایی به معنای شناخت است. فرنبغ دادگی معروف به دادویه این اثر را در اواخر دوره ساسانی و در سده سوم هجری گردآوری کرده است.

در بندهش با طبقه بندی ساده ولی علمی گیاهان و نیز با نام های انواع درختان و دیگر گیاهانی که بیش از دو هزار سال پیش در سرزمین مان کشت می شده اند، آشنا می شویم. طبقه بندی گیاهان در بندهش در زیر می آید.

درباره چگونگی گیاهان

باشد که گیاه این چند گونه است. دار، درخت، میوه، دانه، گل، اسپرغم(هرگیاه خوشبوی. شاسپرم)، تَرَّه (سبزی خوردنی خام یا پختنی)، افزار(گیاهان ادویه ای)، گیاه، نِهال (درختان وحشی که دارای میوه یا گل باشند)، دارو، چسب، هیزم، بوی، روغن، رنگ و جامه. تفصیل آن را گویم.

هر چه را بار به خواربار مردمان میهمان نیست و سالوار است، مانند سرو و چنار، سپیدار و شمشاد و شیز (آبنوس) و گز (درختچه ای همیشه سبز) و دیگر از این گونه، دار خوانند.

هر چه را به خواربار مردمان میهمان است و سالوار است، مانند خرما، کُنار، انگور، به، سیب، بادرنگ (1. بالنگ. ترنج 2. خیار) و انار و شفتالو و امرود و انجیر و گوز(جوز. گردو) و بادام و دیگر از این گونه، میوه خوانند.

هر چه را بار شایسته خواربار مردمان باشد یا نباشد و سالوار باشد، درخت خوانند.

هر چه به خوراک هر روزه شایسته است و چون بر بستانید، بُن بخشکد، مانند گندم و جو و برنج و گِرگِر(نوعی غله)، مژو(عدس)، بنو(خرمن اعم از گندم یا جو)، ارزن و گاورس(دانه ای شبیه ارزن) و نخود و دیگر از این گونه را، دانه خوانند. هر چه را برگ بویا و به دست ورز مردمان کشته شود و همواره هست، اسپرغم خوانند. هر چه را شکوفه خوشبوی است و به (دست) ورز مردمان هنگام هنگام باشد، یا بن همواره هست و به هنگام (فصلی)، بشکوفه ی خوشبوی (از او) بشکفد، مانند گل و نرگس و یاسمن و نسترن و آلاله، کبیکه (آلاله ایرانی) و کیده ( اما کادی نوعی درخت خرما ) و چَمبگ (نوعی گل یاس معطر)، خیری، کَرکُم (زعفران)، زردک (گل رنگ. شاید گل زرد)، بنفشه، کاردک و دیگر از این گونه، گل خوانند.

هر چه را بار خوشبوی یا شکوفه خوشبوی است و (دست) ورزِ مردمان نیست و بهنگام (فصلی) باشد، نهال خوانند. هر چه به خواربار ستوران و گوسفندان میهمان است، گیاه خوانند. هر چه به پیشپارگی (اشتهاآور) در شود افزارها خوانند.

هر چه با نان و خوراک خوردن میهمان است، چون اسفناج و کرفس و گشنیز و کاگیزه (ککج. تره تیزک)، تَرّه خوانند.

هر چه، چون شان (کنف) و نای (نی)، پنبه و دیگر از این گونه را، جامه خوانند.

هر چه را مغز دارای چربی است، چون کنجد دوشدانه (دانه خرد. کرچک) و شاهدانه و زیت (روغن زیتون) و دیگر از این گونه، روغن خوانند.

هر چه را جامه به (آن) شاید رَشتن (رنگ کردن)، مانند کرکم و دارپرنیان(چوب بقم که از آن رنگ سرخ گیرند) و زردچوبه و ...، روناس و نیل، رنگ خوانند.

هر چه را ریشه یا پوست (پوست درخت) یا چوب بویا است، چون کندر، راشت (شاید راش. ولی راش معطر نیست)، کوست (گیاهی از تیره زنجبیل)، ... ، صندل (درختچه ای با بوی خوش)، پلنگ مشک (فرنجمشک)، کاکوله (هل یا رازیانه آبی)، کافور، بادنج بوی (بادرنجبویه) و دیگر از این گونه، بوی‌ دار خوانند.

هر چه را از او چسب گیاهی بیاید، ژده (چسب) خوانند.

این همه گیاهان را به تنهائی تاک، دار، وَن خوانند.

میوه های مایه‌ور(اصلی) سی گونه است.

ده گونه اش را درون و بیرون شاید خوردن، مانند انجیر و سیب و به و بادرنگ و انگور و توت ‌بُن و امرود و ....

ده (گونه) را بیرون شاید خوردن، درون نشاید خوردن، مانند خرما و شفتالو، زردآلو، سنجد، ...، کنار، آلوچه و ....

ده (گونه) آن است که درون را شاید خوردن، بیرون را نشاید خوردن، مانند گردو، بادام و نارگیل و فندق و شاه بلوط و درخت گرگانی که پسته نیز خوانند و چیزی بیش از (این) است، اما مایه‌ور این چند است.

آن را که از پیوند دو درخت نشانند، مانند به¬¬-خُرمَل (خرامرود. امرودی بزرگ و بغایت رسیده و بی مزه) و آلوچه-بادام و دیگر از این گونه، پیوندی خوانند.