واژه نامه ( گیاهپزشکی به روایت متون کهن ایرانی ) بخش سوم
ق - ی
ق
قثا. خیار
قثا الحمار. خیار دشتی
قرع و انبیق. دستگاه تقطیر
قرمه. سوختگی
قرنفل. میخک
قصب. نی. شاخه نازک(فرهنگ نوین عربی-فارسی)
قصبان. در اصل باید قضبان باشد به معنی شاخه ها. نسخه خطی عجایب قزوینی دارای غلط های بسیار است(نگارنده).
قضبان. شاخه های درخت. جمع قضیب
قضیب. شاخه درخت
قطران . صمغ مایع سیاه رنگ برخی درختان مانند صنوبر و عرعر
قفیز. 1. یکای وزن معادل سه کیلوگرم. 2. یکای سطح
در اینجا مراد یکای وزن است(نگارنده).
قلم. درخت. نهال(ارشادالزراعه)
قمر تَحتَ الارض باشد. به معنای آن است که ماه در فوق الارض نیست و قابل مشاهده نمی باشد.
قمع. برآمدگی
قنطریون. گل گندم
قوچه. گودالی که برای نهال می کَنند(ارشادالزراعه)
قوس. آذر ماه
قیصوم. بومادران
ک
کانه. زمین حفر شده برای کاشتن
کاکنج. گیاه عروسک پشت پرده
کَبَر. درختچه ای خاردار. درخت اصف و کُبار نیز گویند.
کَپی. میمون
کراث. تره
کَرب. نوعی افرا
کَرد. شاخی که هنگام هرس از درخت بریده باشند.
کرکج. معادلی یافت نشد. بنا به تشابه با واژه های؛ ککج، کک کوج، کهکز که همه به معنای تره تیزک می باشند، بنظر می رسد مراد همین باشد(نگارنده).
کَرم. درخت تاک
کَرَم. کلم(ارشادالزراعه)
کرم رومی. کلم پیچ(ارشادالزراعه)
کرنب. کلم
کَزر. کزر معرب گزر است. هویج
کژدم. معرب آن عقرب است.
کفشک. سُم
کفیده. ترکیده. از هم باز شده
کلاغ پیسه. زاغی. کلاغی که پرهای سپید و سیاه دارد.
کمایَنبَغی. چنانکه سزد
کندس. ازگیل
کولیدن. کندن. گود کردن(ارشادالزراعه)
کهج. توت فرنگی
گ
گردکان. گردو
گرگر. غله ای باشد گرد و سیاه رنگ از نخود کوچکتر و بعضی گویند نوعی از باقلاست و معرب آن جرجر باشد.
گز. 1. درختچه ای همیشه سبز. 2 . مقیاس طول . ذرع(ارشادالزراعه). امروزه گز را معادل متر اروپاییان گیرند.
گُشن. واژه پهلوی. گوسفند ماده که برای باروری بدنبال نر رود.
گندنا. تره.کراث
گوز. جوز. گردو
ل
لحم. گوشت
لذع. سوزش
لفاح. مهرگیاه. سابیزک
لفایف. جمع لفافه به معنی پوشش. در اینجا مراد عطر گل است(نگارنده).
لوخ. بَردی. پاپیروس
لوز . بادام
م
مازریون. هفت برگ. درختچه ای خودرو و زینتی
ماشوره بستن. سفت شدن ساقه و جوانه زدن(ارشادالزراعه)
متاذی. آسیب دیده
متسکرد. چنین واژه ای موجود نیست. اگر متسکر در نظر بگیریم، از بن سکر، به معنای بسته بودن در. معنای بر ندادن خواهد داشت. درخت راه دیگری ندارد(نگارنده).
متعذر. جبران
متکاثف. ستبر. ضخیم
مجوف. میان تهی. پوک
محاق. سه شب آخر ماه که در آن، ماه نه در بامداد و نه در شامگاه به نظر نیاید.
محرف. تراشیده
محرور.کسی که مزاج گرم دارد
مَراره. کیسه صفرا. زَهره
مرتفع. زایل
مرجو. عدس
مرداشنگ. جوهری از اکسید سرب
مرز. کشتزار. باغ
مرقشیشا. سنگ سخت. سولفور طبیعی سفید رنگ آهن
مژو. عدس
مسمار. آنچه بدان چیزی را استوار سازند
مُسنَد. فلانی(نگارنده)
مشاکلت. مشابهت
مشموم. معطر
مضاعف. دوچندان - افزون
مطح. آلودن
مطوق. طوق دار.گرداگرد چیزی را می گیرند
مع. با. بهمراه
مغاک. زمین پست.گودال
مقیل. مراد کاروانسرادار است. مقیل هر جایی است که در آن استراحت کنند(در میان راه). قیلوله خواب ظهر
ملتحم. بهم پیوسته
ملطخ. آلودن
مُلک. دانه ای بزرگتر از ماش
ملیسی. شیرین و بی دانه
مُمتَلی. تهی. خالی. در اینجا مراد پوک است(نگارنده).
منتصف. نیمه
منثور. شب بو
منجل. داس
مندفع. بیرون ریزنده. در اینجا به معنی بروز یابد(نگارنده).
مورد. آس
موصل. پیوندی
میزان. مهر ماه
میغ. ابر
ن
ناژو. تیره ای از درختان مانند سرو و کاج
نان خشکار. نان سبوس دار
نانخواه. شونیز. سیاه دانه. زنیان
نایژه. مانند نی
نبرزد. قند
نبق. کنار بار درخت سدر
نبیذ. شراب
نحل. زنبور
نخد. نخود
نزل. برکت
نسر. ستاره ای روشن به نام چنگ
نشاره. چوب پوسیده مانند آرد
نضج. رسیدن. پختگی
نطرون. چیزی مانند نمک است. بورق(معرب بوره). بوره ارمنی
نقوع. خیس کردن
نوا. برگ(نگارنده)
نوج. ناژو. درخت کاج
نُهاز. بز نر که ماده های گله را بارور سازد
و
وَرد. گل سرخ
ورق. برگ درخت
ونمشک. بَنه. پسته کوهی
ه
هوام. حشرات زهردار و موذی مانند مار و کژدم و راسو و مور و هر خزنده و گزنده است.
ی
یسار. سمت چپ
یقطان. نوعی سنگ